باب شهادت
گرچه ترکش به دست و پایم خورد
این بدن بستـــه ای زمینی بود
لحظه ای گرچه روح پــــــر بگشود
لایق رجـــــــــــعت دوباره نبود
آمد و غصّـــــــــــه ها به دل افزود
* * *
باب مقصد همیشه مفتوح نیست
نام من خورده بود خــط از لیست
چونکه بسته به روزگـــــــــارم من
عمل صـــــــــــــــالحی ندارم من
گر نه امروز در آسمـــــــــان بودم
با شهیـــــــدان رفیق جان بودم
* * *
گر شود عنــــــــــــایت آن دوست
شامل حال من بســی نیکوست
تا نمیرم به بستـــــــــــــــر صحّت
تا نگیرد دل مر ا غفـــــــــــــــلت
*تقدیم به شهیدان،پرستوهای عاشقی که در اوج خلوص به سوی ربّشان پرواز کردند و دریغ بر مایی که در وسط راه، پاسپورتمان مهر نخورد و برگشتیم" مردود در آزمون دانشگاه شهادت"
ایجاد درگاهی جهت نقد اشعار و آثارم و راهنمایی علاقهمندان به ادب در زمینه سرودن شعر و نوشتن داستان.